خوشبختی داشتن کسی است

که بیشتر از خودش تــــــــــو را بخواهد

…
و بیشـــتر از تــــــــو

هیـــــــــــچ نخواهد و تــــــــــو … برایش تـــــــمام زندگی باشی …

زندگی پستی و بلندی زیاد داره .. همه ی روزهای آدم خوب و قشنگ نیستن ،،آدمها هم

همیشه شاد و مهربون نیستن هرکسی به اندازه ی خودش مشکلات داره.. بعد کلی دوباره

دعوا کردیم،،اما یه دعوای اساسی ..جالب اینجاست که هیچ وقت دقیقا نمیدونیم سر چی

داریم دعوا می کنیم و آتش دعوا رو زیاد می کنیم  تاااا می رسونیم به جاهای باریک

(البته درگوشی بگم : تو این دعوا ها تقصیرات من خیـــلی بیشتره چون تو خیلی زود نرم

می شی و کلی منت می کشی و من سنگدل میشم حسابی و هیچی جلو دارم نیست :-(

خیلی اخلاق بدیه من دارم کاش منم مثل توانقدر دلم بزرگ و مهربون بود ..

خلاصه کار به جایی رسیدکه دیگه خیـــلی طولش دادیم و نتونستیم تحمل کنیم و پریدیم

تو بغل هم اصلا انگار نه انگار که چیزی شده ..همینش هم خوبه از بس همو دوست داریم

موقع دعوا هردومون عین دیوانه ها میشیم و نه خواب داریم نه زندگی ! اما من باید یاد بگیرم که

دیگه حسابی از کوره در نرم ..بایدحسابی رو خودم کار کنم تا دیگه اینجوری شرمنده ی تو نشم

ببخش عزیزم ..واقعا معذرت می خوام تو این مدت خیـــلی اذیتت کردم

تو این 12 روزی که بینمون دعوا بود خیلی چیزا فهمیدم آریا ..فهمیدم که واقعا بدون تو هیچی

نیستم،،زندگیم معنایی نداره هیچ وقت نباید کاری کنم که اینطوری ازم دور بشی ..چون اینجوری

نفس های خودم بند میاد امیدوارم که منو بخشیده باشی ..

دو تا پست قبلی هم مربوط میشه به روزهای قهربازیمون

دلم پر بود زیاد جدی نگیرشون

هیچ وقت ادعایی نداشتم...حتی وقتی همه گفتن عاشقی، گفتم نه، فقط مجنون  گم شده

دارم!...شاید اگر مدعی بودم، روزگارم بهتر از این بود...هیچ وقت ادعای خوب حرف زدن هم ندا

شتم...اگر میتونستم خوب حرف بزنم، شاید تورو از دست نمیدادم و باز هم روزگارم بهتر از این

بود...هیچ وقت ادعای خوب بودن نداشتم...همیشه گفتم، بدی کردم که بدی دیدم...

شاید اگر به اندازه‌ی کافی خوب بودم، روزگارم بهتر از این بود...

تو برای پرواز احتیاج به یک کوه داشتی تا به ارتفاع و بلندیش اعتماد کنی و خودت رو از بالای

اون رها کنی و اوج بگیری، من اما یک تپه بودم!...برای تو کم بودم...پس سعی نکن بدی هام

رو فراموش نکنی...بدی فراموش نشونده‌ای نداشتم!...

فقط به این فکر کن که من برای تو کم بودم، همه‌ چیز حل میشه!

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن

هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

تنهای تنها میون این همه آدم سخته.

 دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم

وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم

خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی

ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم

سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم

اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود

خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه

روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی..

ﻧﻤﻲ داﻧﻢ ﺗﺎ ﻛﻲ دوﺳﺘﻢ داري...♥

ﻫﺮﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺑﺎﺷﺪ!

ﻫﺮﺟﺎ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ اﺳﻤﺶ را ﻣﻲ ﮔﺬارم آﺧﺮ ﺧﻂ ﻣﻦ...

ﺑﺎﺷﺪ؟♥♥♥

11 اردیبهشت 1373

  دختر کوچولویی به دنیا اومد و اون زمان نمی دونست که دنیا دست کیه و اصلا کجا وبرای

چی اومده ...حالا همون دختر کوچولو 20 سالش شده و جواب همه ی سوال هاش روگرفته..

حالا دیگه میدونه که به خاطر چی اصلا به دنیا اومده ...!

به دنیا اومده تا عاشق بشه .. عاشق یکی که تمومِ دنیاشه .. دلیلِ نفس هاشه ..!

همیشه روز تولد ِ آدم قشنگه.. وقتی همه اونایی که دوستت دارن به خصوص عشقِ زندگیت

بهت تبریک میگن..کاش تو این روزِ قشنگ کنارم بودی عشقم ،،

نمیدانم می دانی یا نه ؟

لحظه ی تولد ِ من به همان ثانیه ای بر می گردد ،که تو برای اولین بار گفتی :دوستت دارم !

................................................

با خوندن این ایمیلت اشک از چشمام اومد ..فدای احساست بشم من مرد ِ مهربونم

{سلامی از جنس عشق

تقدیم به نیکوی عزیزم

نمیدونم از کجا شروع کنم نمیدونم چی بنویسم یا چی بگم یه لایق خانومی مثل تو باشه جدا

این روزا داشتن همچین خانوم خوبی و در اول دوست خوب و همدم خوب و همسر خوبی مثل

تو غنیمته عزیز دلم تو توی هر شرایطی پشتم بودی چه وقتی که شاد بودم چه وقتی که ناراحت

پله های زندگیمو با من طی کردی لحظه به لحظه اغوشت به روم باز بوده و همیشه حاصلش

ارامشی بوده که با هیچی مقایسه نمیشه یک ارامش که لذتش روز به روز ادمو بیشتر جذب

خودش میکنه،یه ادمایی هستن تو زندگی ادم خاصن بودنشون ارزششون وجودشون عطر تنشون

همه چیشون برای ادم خاصه برای من این ادم تویی خاص من تورو سوا از همه چی و جدا از همه

چی میدونم تو برام همه دنیامی یه ادم خااص که هیچ چیز خاصی نمیتونه مثل تو باشه.

چه زود گذشت با همه سختیا و شیرینیاش هرچی که بود گذشت راحت 10 ساال از وقتی که

خودمو شناختم تورم شناختم و زندگیمو باهات شریک شدم این تنها مرحله زندگیمه که بهش

افتخار میکنم اونم هم زندگی شدن با تو بوده عزیزم.

عزیز دلم تولدت مبارک امروز یعنی 11 اردیبهشت بهترین روز زندگیمه چون این روز یه فرشته به دنیا

اومد که کل زندگیمو عوض کرد از اون لحظه تا به اخر دنیا زندگیم با تو شکل گرفت و همینجوریم

پیش میره تا ته دنیا.

فدات بشم تبریک خشک و خالی منو از راه دور قبول کن خیلی دوس داشتم پیشت باشم و باهات

شریک شم این روز رو ولی اشکال نداره عزیزم بقیه عمرمونو باهم و پیش هم جشن خواهیم گرفت

کادوتم جاش پیش من امنه فدات شم :)

ایشالا 120 سالگیتو باهم جشن بگیریم همسر گلم

دوست دارم بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی کلمه ها نمیتونن بیانش کنن فقط زمان میتونه

بیانش کنه:)

تولدت مبارک همسر عزیزم

از طرف آریات }

نمیدانم، 

تــو را به اندازه ی نفسم دوست دارم،

یا نفسم را به اندازه ی تــو !؟ 

نمیدانم،

چون تــو را دوست دارم نفس میکشم،

یا نفس میکشم که تــو را دوست بدارم !؟ 

نمیدانم،

زندگی من تکرار دوست داشتن تــوست، یا تکرار دوست داشتن تــو، زندگی من ؟

 تنها می دانم

که دوست داشتنت

لحظه ،

لحظه ،

لحظه ی

زندگیم را می سازد،

وعشقت

ذره ،

ذره،

ذره ی

وجودم را...♥

اردیبهشت را می شود یک گوشه تکیه زده به دیوار نشست پاها را جمع کرد توی بغل

و آرام آرام عاشقی کرد،اردیبهشت را می شود آرام آرام مُرد...به من باشد می گویم

هیچ عشقی نباید توی اردیبهشت تمام شود،هیچ دلی نباید توی اردیبهشت بگیرد، تنگ

شود، اصلا" اردیبهشت را باید دوباره از نو عاشق شد. بهار باید اول جادهء دل بستن باشد،

اول عاشقی کردن، اردیبهشت را باید کامل عاشقی کرد. آن زمان که دلت و احساست

بنفش ملایم است و دنیا عینهو رنگین کمان چند رنگ عشوه می آید و چشمک می زند،

اردیبهشت را باید روی دور آهسته زندگی گذاشت و زندگی کرد، اردیبهشت را باید از پشت

تمام شالهای نخی رنگی به تماشا نشست،ملایم آرام یواش، دقیقا "یواش"...

یک صبح اردیبهشتی که خورشید هم داشته باشد تویش و با صدای زیبای ِ تــو

از خواب بیدار شد که دیگر حرف ندارد... دارد؟

یـه ســلام ِ بهــاری بــه آقـــای خــوبــم 

بــازم اومــدم کــه از حــــال و هــوای ایـــن روزهــامـــون بــگم ،،خــدا روشــکر کــه در آرامــش کـــامل

هستیــم و هــر روز بیشــتر از قبــل بی قـــرار همیــم ..و مــن ایـــمان دارم کــه ایــن عشــقِ بی مـــانند

یــه عــشقِ آسمــونیــه ...مــهربونِ مــن تنـــها کــسی کــه تو ایــن دنیــا بـــه خاطــرش زنــدم ،،

تـــو و عشـــقِ بی نظیرییــه که بـــهم میدی و مـــن هر روز بیشـــتر بــه ایــن پــی می بـــرم کــه خــدا

تــورو فقـــط بــرای من آفــــریده ....

 ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﮐﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ ؟
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﻓﺪﺍ ﮐﻨﯽ ؟!!
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻠﻘﺖ ﮐﺴﯽ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﻋﺸــــﻖ ﺣــﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ ! ﻣﮕﻪ نه؟

مــن ایــن حـس قشنــگ رو هــر روز دارم و هـر لحظــه خــدا رو به خاطــرش شکــر می کنـم

...شکــر .. شکــر..

مثلا این دوتا ...من و تو باشیم..آن هم غروبِ جمعهــ ای کهـ اصلا دلگیر نیست ..!

خودم را توي همان صبح زود ِ جمعه ی ِ 7فروردین توي پارك جا گذاشتم، كه رفتيم صبحانه بخوريـم .

كه صبح زود ساندویچ خریدیم.توی بالاترین نقطه ی آبیدر نشستیم ،، و تو چقدر با تند تند خوردنِ

ساندویچ هات که سهمت همیشه از ما بیشتره خندوندیم.آهنگ گذاشتيـم خنديديـم .

حتا دلم براي ِ عصرش كه رفتيم بیرون تنگ است . براي ِ همان لحظه اي كه با ترس از كنـاره ي ِ باريك ِ

شیشه ی ماشین نگاهت می کردم و اخمهاتو که می دیدم دلم می لرزید.

كه من چه قـدر الان دلـم براي شب ِ بعدش که فیلم دیدیم تنگ شده... كه چـه قدر هواي گشتن تو

خیابون های تاریک و تعقیب کردن بی خودی ماشینها رو کردم  . 

دلـم دوباره هوای ِ 13 روز زندگی تو هوایی رو که تو نفس می کشیدی  را کرده .

دلم برایِ تموم خاطرات ِ خوب و بد تنگ شده...:(