هیچ وقت ادعایی نداشتم...حتی وقتی همه گفتن عاشقی، گفتم نه، فقط مجنون گم شده
دارم!...شاید اگر مدعی بودم، روزگارم بهتر از این بود...هیچ وقت ادعای خوب حرف زدن هم ندا
شتم...اگر میتونستم خوب حرف بزنم، شاید تورو از دست نمیدادم و باز هم روزگارم بهتر از این
بود...هیچ وقت ادعای خوب بودن نداشتم...همیشه گفتم، بدی کردم که بدی دیدم...
شاید اگر به اندازهی کافی خوب بودم، روزگارم بهتر از این بود...
تو برای پرواز احتیاج به یک کوه داشتی تا به ارتفاع و بلندیش اعتماد کنی و خودت رو از بالای
اون رها کنی و اوج بگیری، من اما یک تپه بودم!...برای تو کم بودم...پس سعی نکن بدی هام
رو فراموش نکنی...بدی فراموش نشوندهای نداشتم!...
فقط به این فکر کن که من برای تو کم بودم، همه چیز حل میشه!