loading...
٠•●♥ بــاران ِ عــشق ♥●•٠
N♥A بازدید : 65 سه شنبه 24 شهریور 1394 نظرات (0)

یه تابستون ِ دیگه و بازم دیدن ِ تو ..اونقدر لحظه های باتــو بودن خوش می گذره که دوست دارم هیچ وقت زمان نگذره و تــموم نشه ..اما همیشه اومدنت پیشم رفتن هم داره ،ناراحت

درسته که خیــــلی حالم بد میشه و تو اون چند روز ِ کم  کلی بهت وابسته میشم امــآ باز هم خداروشکر که تو این 2-3 ماه ِ اخیر چند بار تونستیم هم دیگه رو ببینیم ...یک هفته میشه که رفتی ...بــه خاطر ِ کارت نتونستی بیشتر بمونی اما تو این چند روز هم کلی بــا هم بودیم ،، بیرون رفتن ها و شبا طبق معمول فیلم دیدن هایی که صرفا برای بــآهم بودنه و هیچ منظورِ دیگه ای نداره زبانعاشــق وقتهایی ام که تو جمع دوتایی باهم مشغول ِ کاری می شیم و تو دنیای خودمون غرق می شیم کاریم به کسی نداریم و کیف می کنیم از باهم بودنمون .....مثل همون شبی که شام خونه ی مــآ دعوت بودی و کلی بهمون خوش گذشت .....همیشه دوست داشتی برات نقاشی بکشم و تو موقع کشیدنش نگاه کنی ،بلاخره اون شب جلوت نشستم و شروع کردم به کشیدن ..اینم  نقاشی لبخند


یادش بــه خیـــــرقلب

چقـــدررر خندیدیم ..انگار تــو اون لحظه تموم ِ دنیــا مال ِ من بودوقتی داشتم نقاشی می کشیدم شمــآ هم جلوم دراز کشیده بودی و مشغول ِ شیطونی  بودی ،،نــوازش می کردی دستمو ...منم که جنبه ندارم با هــر دفعه نوازشت می رفتم آسمــون و همــه چــی انگار از مغزم می پرید ... و بعد از تــموم شدنش با خواست ِخودت بهت دادم یـادگاری پیشت بمونهه ..

+ دیــدار ِ دوبارت آرزومــه عشــقم

+ سربازی خر است ...نزدیک میشیم به بدترین روزها..

خدایــآ خودت به جفتمون صبر بدهناراحت

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﮐﻮﭼﮑـم فـﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾـﯽ ﻣﯿﮑـند ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﺎﺋﺐ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﻟﺬﺗـﯽ ﺩﺍﺭﺩ بهترین ﭘﺎﺩﺷﺎه ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩاشــﺘﻦ ! ۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•* و تو شدی انقلاب زندگی من... حالا هر آنچه در زندگی من است تاریخ دار شده است... قبل از تو... بعد از تو... و اینجا دفتری است از تاریخ با تو بودن... ۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•* مـــن قصــــه ي با تــــو را تا ابـد اینگـــــونه آغــــاز میکنـــــم: يکــــی بـــود هــــنوزم هســــت خــــدایا همیــــشه باشــــد ۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•* ساخت وبلاگ :21 اسفند 1392 ۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•* تابستان سال 85..زمانی که مسیر زندگی هردومون عوض شد و با وجود سن کمی که داشتیم یه "عشق واقعی " رو آغاز کردیم . حیف که تاریخ دقیقش یادم نیست :(
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 48
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 57
  • بازدید ماه : 70
  • بازدید سال : 131
  • بازدید کلی : 5,472