امان از روزهایی که دعواس :-(
نمیدونم چرا وقتی مطمانیم نمیتونیم بدون ِ هم باشیم ، وقتی دقیقا جفتمون عین ِ دیونه ها می شیم وقتی تمام ِ آرامش و زندگی و حتی نفس کشیدنمون به همدیگه وابسته اس..باز چرا عین موش و گربه میوفتیم به جون ِ هم ؟! جالب اینه که با هم لج می کنیم اما تو دلمون داریم جونمون در میره براهمدیگه ! دیگه نمی تونستم تحمل کنم روزها و شبهایی که تو نباشی بدترین شبها همین شباییه که با قهر می خوابی،نمیدونم چه حکمتیه که حتی اگه خیلی هم خسته باشم تمام ِ قرص های آرامبخش دنیا رو بهم بدن باز وقتی نیستی نمیتونم چشامو حتی بذارم رو هم .دیشب بلاخره آشتی کردیم :-)
نشستیم رو به روی هم و حرفامون و باهم زدیم ..دیدی چطوری اگه بخوایم به حرف قلبمون گوش بدیم تسلیم می شیم ؟ دیگه هیچ کاری نتونستیم بکنیم ،فقط تسلیم ِ حس قلبمون شدیم :-) هردومون به خاطر این عشق و حسی که به هم داریم جونمونو می دیم ..این عشق ِ آریا ،،عشقی که حاظریم به خاطرش هرکاری بکنیم ،این دعوا خیلی چیزها بهمون ثابت کرد..باعث شد واقعا بفهمم بدون ِ تو نمیشه . باعث شد بیشتر تشنه ی هم بشیم و بیشتر قدر همو بدونیم . تموم ِ زندگیم ،نیکوت وقتی دلخور میشه بد میشه :-( ممکنه حرفایی بزنم که واقعا دلتو بشکنه و داغونت کنه ..اما خودت میدونی که هیچی تو دلم نیست خودت میدونی که نیکو عاشقته و بدون آریاش نمیتونه .
من بخشیدمت عمرم امیدوارم که توم منو ببخشی ..:X